کد مطلب:34004 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

زیبایی شناسی ابن ابی الحدید معتزلی











ابن ابی الحدید معتزلی در جای جای شرح نهج البلاغه خویش با نگاهی زیباشناسانه جلوه های بلاغت و شگفتیهای حكمت كلام علی (ع) را مورد توجه قرار داده است. وی گاهی در برابر عظمت كلام علی (ع) كه محتوایی قرآنی دارد گوید كه سزاوار است تمام سخنوران عرب در برابر آن سجده كنند، چنانكه در ذیل یكی از خطبه های شگفت نهج البلاغه،[1] چنین می گوید،[2] و مكرر خواننده را به برتری كلام علی (ع) - پس از كلام خدا و رسول - بر همگان، توجه می دهد،[3] و در موارد متعدد به بیان زیباییها و شگفتیهای نهج البلاغه می پردازد و اثبات می كند كه هیچ كتابی - پس از قرآن كریم - با آن قابل قیاس نیست و لطایف و دقایق سخن علی (ع) معجزه ی قولی است.[4].

ابن ابی الحدید معتزلی در ذیل خطبه ی «جهادیه»[5] یادآور می شود كه بسیاری در تشویق و تحریك به جهاد و فراخواند به آن خطبه ساخته اند و همگی ایشان سخن خود را از كلام امیرمومنان (ع) اقتباس كرده اند و بهترین آنها خطبه ی جهادیه ی «ابن نباته» است كه به حق فاصله ی آن با خطبه ی امام فاصله ی زمین تا آسمان است: «سخن ابن نباته در حضیض خاك است و كلام امیرمومنان در بلندای آسمان.»[6].

خطبه ی جهادیه ی امام (ع) با این عبارت آغاز می شود:

«اما بعد، فان الجهاد باب من ابواب الجنه، فتحته الله لخاصه اولیائه و هو لیاس التقوی و درع الله الحصینه و جنته الوثیقه. فمن تركه رغبه عنه البسه الله ثوب الذی و شمله البلاء و دیث بالصغار و القماءه و ضرب علی قلبه بالاسهاب و ظادیل الحق منه بتضییع الجهاد و سیم الخسف و منع النصف.»[7] اما بعد، جهاد، دری است از درهای بهشت كه خدا به روی گزیده ی دوستان خود گشوده است و حامعه ی توقواست كه بر تن آنان پوشیده است. زره استوار الهی است كه آسیب نبیند و سپر محكم اوست (كه تیر در آن ننشیند). هر كه جهاد را واگذارد و ناخوشایند داند،خدا جامه ی خواری برتن او پوشاند و فوج بلا برسرش كشاند و در زبونی و فرومایگی بماند.دل او در پرده های گمارهی نهان و حق از او روی گردان. به خواری محكوم و از عدالت محروم.

[صفحه 269]

نهج البلاغه در اوج رسایی و شیوایی و زیبایی است، چنانكه ابن ابی الحدید معتزلی در شرح عبارات زیر از خطبه ی «غرا» یادآور شده است.

«اولی الابصار و الاسماع و العافیه و المتاع، هل من مناص او خلاص، او معاذ او ملاذ، او فراراو محار! ام لا؟ (فانی توفكون!)[8] ام این تصرفون! ام بماذا تغترون! و انما حظ احدكم من الارض ذات الطول والعرض. قید قده متعفرا علی خده. الان عبادالله و الخناق مهمل و الروح مرسل، فی فینه الارشاد و رواحه الاجساد و باحه الاحتشاد و مهمل البقیه و انف المشیه و انظار التوبه و انفساح الحوبه قبل الضنك و المضیق و الروع و الزوق و قبل قدوم الغائب المنتظر و اخذه العزیز المقتدر.»[9].

ای خداوندان دیده های بینا و گوشهای شنوا و تندرستی و مال و متاع این جهانی!آیا گریزگاهی هست؟ یا راه نجاتی؟ یا جای امنی؟ یا پناهگاهی؟ یا به دنیا بازگشتی؟ یا نه چنین است؟ پس كی باز می گردید؟ و به كجا می روید؟ و فریفته ی چه هستید؟ حالی كه بهره ی هر یك از شما از زمین پرطول و عرض، همان اندازه است كه با گونه ی خاك آلود بر آنخفته است! هم اكنون بندگان خدا! كه طناب مرگ بر گلو سخت نیست، روان ازاد است و وقت ارشاد باقی است و تن ها در آسایش است و هنگام گرد آمدن و كوشش است و اندك زمانی دارید از ماندن و مجالی برای اراده كردن و فرصت برای توبت و فراخی برار عرض حاجت بكوشید پیشاز تنگی و در سختی به سر بردیم و بیم داشتن و مردن و پیش از در آمدن مرگ غایبی كه منتظر رسیدن آنید و گرفتار شدن به خشم خدای بزرگو توانا، كه گریختن از آن نتوانید.

ابن ابی الحدید معتزلی پس از این جملات گوید كه شیخ ما «ابوعثمان» كه خدایش رحمت كند از «ثمامه» نقل كرد كه «جعفقر بن یحیی» - فصیح ترین و بلیغ ترین سخنوران روزگار خود - گفته است كه كتابت عبارت است از پیوند دادن لفظی با الفاظ همسان و همخوان و برادرش، آیا نشنیدی كه شاعری به شاعری دیگر در مقام تفاخر گوید: من از تو شاعرترم، زیرا من هر بیت شعر را با بیتی كه برادر آن است همراه می كنم، در حالی كه

[صفحه 270]

تو هر بیت را با پسر عمویش همساز می كنی. وی سپس گفته است كه برای دیدن اوج نیكویی و زیبایی در ایتن باب باید به این سخن علی بن ابی طالب (ع) گوش فراداد: «هل من مناص او خلاص، او معاذ او ملاذ، او فرار او محار».[10].

ابن ابی الحدید معتزلی آنگاه اضافه می كند كه «ابوعثمان» می گفت «جعفر بن یحیی» از این عبارت علی (ع) نیز همواره ابراز شگفتی می نمود: «این من جد واحتهد و جمع و احتشد و بنی فشید و فرش فمهد و زخرف فنجد» و می گفت: آیا نمی بینی ك هر واژه ای از این سخن دست در گردن قرین خود دارد و ان را به خود می خواند و ذاتا بر قرین خود دلالت می كند؟

«ابوعثمان» نقل می كرد كه «جعفر بن یحیی» امام (ع) را فصیح قریش می نامید.[11] سپس ابن ابی الحدید معتزلی فصلی درباره ی سخن رسا و شیوا و ویژگیها و نشانه های آن نگاشته و علی (ع) را پیشوا و بنیانگذار این عرصه معرفی كرده است. وی می نویسد:

«در اینكه علی (ع) فصیح ترین سخنگو به زبان عربی در میان پیشینیان و پسینیان است و فقط كلام خدا و رسول خدا (ص) بر كلام او پیشی دارد، جای هیچ شك و تردیدی نیست و دلیل این امر آن است كه برتری سخنور و نویسنده در سخنوری و نویسندگی بر پایه ی دو چیز است: مفردات الفاظ و تركیب آنها. مفردات باید سهل و سلیس باشد و زا ناهنجاری و تقیید پاك باشد و تمام الفاظ كلام علی (ع) چنین است، اما تركیب الفاظ عبارت است از نیكویی معنا و سرعت نشاندن مقصود در فهمها و اشتمال آن بر صفاتی كه به اعتبار ان صفات كلامی بر كلام دیگر رجحان و برتری می یابد و این صفات صنایع ادبی است كه متاخران آنرا علم بدیع نام نهاده اند و از جمله آن است: مقابله، مطابقه، حسن تقسیم، رد آخر كلام به آغازش، ترصیع، تسهیم، توشیح، مماثله، استعاره، لطافت استعمال مجاز، موازنه، تكافو، تسمیط و مشاكله و بی گمان مجموعه ی این صفات بتمامه در جای جای سخن علی (ع) و در خطبه ها و نامه های آن حضرت پخش و پراكنده است، تا آنجا كه این نیكویی مفردات و شگفتی تركیبات را در كلام هیچ كس جز او نمی توان یافت.

آنگاه كه علی (ع) از سر عمد و در پس اندیشه، دقت خویش را در نظم دادن به كلمات و ساختن عبارات به كار گرفته، از او شگفتیها سرزده است و باید او را پیشوای همگان در این فنون دانست، زیرا آن حضرت مبتكر و بنیانگذار این فنون بوده و پیش از

[صفحه 271]

او كسی را بدین فنون راه نبوده است. و زمانی كه بی تعمد و بی درنگ و از سرداهت و سلاست سخن بر زبان جاری كرده و تنها از سر جوشش طبع و سرریز كردن وجود خود سخن رانده، شگفتیهایش دو چندان و باور نكردنی شده است و در هر دو حالت كلام او آشكار و روشن و رسا و روان بوده و سخنوران را در رفتن راه او مجالی نبوده و این طریق بر آنان بسته بوده است.»[12].

علی (ع) در هر وادی سخن رانده، كلام او را بهاوج رسانده و گوی سبقت از همگان ربوده و در جایی پرواز كرده كه اندیشه ی تیزتك هیچ اندیشمند و سخنوری بدانجا راه ننموده است. ابن ابی الحدید معتزلی در ذیل آن بخش از خطبه ی «اشباح»[13] كه امام (ع) به توصیف فرشتگان پرداخته و آخرین جملات آن حضرت از باب نمونه در زیر آمده، درباره زیباییها وشگفتیهای كلام امام (ع) توضیحاتی نیكو داده است.

«لا یقطعون امد غایه عبادته و لا یرع بهم الاستهتار بلزوم طاعته، الا الی مواد من قلوبهم غیر منقطعه من رجائه و مخافته، لم تنقطع اسباب الشفقه منهم، فینوا فی جدهم و لم تاسرهم الاطماع فیوثروا وشیك السعی علی اجتهادهم. لم یستعظموا ما مضی من اعمالهم و لو استعظموا ذلك لنسخ الرجاء منهم شفقات و جلهم و لم یختلفوا فی ربهم باستحواذ الشیطان علیهم. و لم یفرقهم سوء التقاطع و لا تولاهم غل التحاسد و لاتشعبتهم مصارف الریب و لا اقتسمتهم اخیاف الهمم، فهم اسراء ایمان لم یفكهم من ربقته زیغ و لا عدول و لا ونی و لا فتور و لیس فی اطباق السماء موضع اهاب الا و علیه ملك ساجد او ساع حافد یزدادون علی طول الطاعه بربهم علما تزداد عزه ربهم فی قلوبهم عظما.»[14].

پرستش او را نهایتی ندانند و آنچه آنان را شیفته ی طاعت وی كرده، تخم محبت است كه در دل پرورانند و هیچ گاه دل از بیم و امید او برندارند. ریشه ی بیم در آنان نبرد تا در كوشش سست شوند و آزمندی آنان را از راه نبرد، تا سعی اندك را بر كوشش بسیار ترجیح دهند. كرده ی خود را بزرگ نشمارند كه اگر چنین كنند امیدوارند و امید نگذارد تا از پرورگار بیمی در دل آرند. شیطان بر

[صفحه 272]

آنان چیره نشده تا در پروردگار خود اختلاف ارند و راه جدایی نگیرند، چه برخوردی بد با یكدیگر ندارند. نه كینه و رشك بر آنان دست یافته و نه دودلی و خواهشهای نفسانی از هم جدایشان كرده وصف وحدتشان را شكافته. بندگان ایمانند و پیوسته در بند آنند. نه عدول از حق، نه برگشتن از راه درستی، نه درنگ كردن و نه سستی هرگز نتواند آنان را از بند ایمان رهاند. در آسمانهای تو بر تو جایی اندازه ی پوستی گستریده یفت نشود، جز آنكه فرشته ای بر آتن سجده كنان است یا چالاك در راه پرستش روان. درازی مدت فرمانبرداری بر معرفت آنان بفزاید و عزت پروردگار عظمت او را در دلهایشان بیشتر می نماید.

ابن ابی الحدید معتزلی گوید كه چون این كلام ربانی و این الفاظ قدسی به زیان آمد فصاحت عرب از پای در آمد و اینجا باید آن مثل را آورد كه گفته اند:«اذا جاء نهر الله بطل نهر معقل.»[15].

(آب كه آمد تیمم برخاست).[16].

باید گفت نسبت كلام سخنوران عرب با این خطبه ی امام (ع)، نسبت خاك است با زر ناب و اگر فرض كنیم كه عرب قادر بوده است كه سخن فصیح مناسب یا نزدیك به این الفاظ بگوید، عرب آن الفاظ را برای بیان كدام مفاهیم و معانی به كار می گرفته است؟ سخنوران عصر جاهلی و حتی اصحاب معاصر رسول خدا (ص) چگونه می توانستند این مفاهیم و معانی پیچیده و والای آسمانی را در وصف فرشتگان دریابند تا بتوانند آن را در قالب الفاظ بكشانند؟ فصاحت سخنوران عصر جاهلی در حد توصیف شتر و اسب و گورخر و گاو وحشی یا وصف كوه و دشت و مانند اینها جلوه داشت و نهایت فصاحت آن دسته از اصحاب پیامبر كه مشهور به سخنوری بودند از بیان دو یا سه سطر تجاوز نمی كرد كه آن هم بیان موعظه ای بود متضمن یاد مرگ و نكوهش دنیا، یا تشویق به جنگ و جهاد و بیم دادن از پشت كردن بدان. اما سخن درباره ی فرشتگان و اوصاف آنان وصور و عبادات و تسبیح ایشان و معرفتشان به خالق و محبت و شیفتگی شان بدو و دیگر مفاهیم و مضامین موجود در خطبه ای بدین تفصیل هرگز نزد هیچ یك از اصحاب پیامبر (ص) شناخته شده نبود. آری، آنچه آنان در این باره می دانستند، مجملی از ویژگیهای فرشتگان بود كه از قرآن كریم شنیده بودند و آن هم نه با این تقسیم بندی و

[صفحه 273]

ترتیب. آنان كه مختصر دانشی بدین امور داشتند عبارت بودند از «عبدالله بن سلام» و «امیه بن ابی صلت» و برخی دیگر كه هیچ یك از آنان را توان گفتن چنین مفاهیمی و در این مرتبه از فصاحت نبوده است و قطعا بیان چنین امور دقیق و پیچیده در این مرتبه از فصاحت جز از علی (ع) بر نیامده است.[17].

امیر بیان علی (ع) در هر وادی و درباره ی هر موضوعی سخن رانده، كلام را به غایت قصوای آن رسانده و كلام همه ی پیشنیان و پسینین را در برابر كلام خود بی مقدار نموده است. در خطبه ی «اشباح» در وصف زمین و گستردن آن بر آب چنین سخن رانده است:

«كبس الارض علی مور امواج مستفحله و لجج بحار زاخره، تلتطم اواذی امواجها و تصطفق متفاذفات اثباچجها و ترغو زبدا كالفحول عند هیاجها، فخضع جماح الماء المتلاطم لثقل حملها و سكن هیج ارتمائه اذ وطئته بكلكلها و ذل مستخذیا، اذ تمعكت علیه بكواهلها، فاصبح بعد اصطخاب امواجه، ساجیا مقهورا و فی حكمته الذل منقادا اسیرا و سكنت الارض مذحوه فی لجه تیاره و ردت من نخوه باوه و اعتلائه و شموخ انفه و سمو غلوائه و كعمته علی كظه جریته، فهمد بعد نزقاته و لبد بعد زیفان و ثباته. فلما سكن هیج الماء من تحت اكنافها و حمل شواهق الجبال الشمخ البذخ علی اكتافها، فجر ینابیع العیون من عزانین انوفها و فرقها فی سهوب بیدها و اخادیدها و عدل حركاتها بالرسیات من جلامیدها و ذوات الشناخیب الشم من صیاخیدها، فسكنت من المیدان لرسوب الجبال فی قطع ادیمها و تغلفلها متسربه فی جوبات خیاشیمها و ركوبها اعناق سهول الارضین و جراثیمها...»[18].

زمین را به موجهای بزرگ خروشنده و كوهه های دریای جوشنده در پوشاند. موجهایی كه بالای آن به هم می خورد و هر یك با شانه و پشت، موج دیگر را از جای می برد. چون نر شتران مست، فریادكنان و كف آورده به دهان. پس، سركشی موجب آب برهم كوبنده، از گرانباری زمین فرونشست و هیجان به هم خوردن آن آرام گشت، كه زمینش با برخورد سینه ی خویش به هم می مالاند و چندانش در خاك خود غلطاند كه سست و ارامش گرداند تا پس از آنكه

[صفحه 274]

موجهای آ خروشان بود، آرام و خوار شد و در لگام اسیر و فرمانبردار. و زمین از برخورد با كوهه های موج آب، آرام بگسترید و خودبینی و ناز و سركشی و بلند پروازی و گردانفرازی موجها را فروكشید. و موج را با خروشندگی و تندی كه داشت مهار كرد، تا از سبكسری و نازش و جهش و جوشش و جست و خیزش بازداشت و به آرامش باز آورد. چون جوشش و جست و خیزش باز داشت و به آرامش باز آورد. چون جوشش آب در گوشه و كنار زمین بایستاد و كوههای بلند سر به آسمان كشیده را بر دوش آن نهاد، جویها و چشمه ها از فراز كوهها بیرون آورد و در شكاف بیابانها و زمینهای هموار روان كرد و جنبش زمین را منظم گرداند با صخره های استوار و كوههای سر برافراشته ی پایدار. پس، زمین آرام گردید و بر خود نجنبید، كه بن كوهها در جای جای آن درونرفته بود و در سوراخهای آن خزیده و بر زبر همواری و پستیهای آن ایستاده و سركشیده.

ابن ابی الحدید معتزلی در ذیل این بخش از خطبه ی اشباح فصولی گشوده و در فصلی به زیباییهای شگفت آن پرداخته است و از جمله گوید كه علی (ع) پیشوای ارباب صنایع بدیع است... آیا نمی بینی چگونه امواج را به نر شتران مستی تشبیه كرده است كه در حال بلوغ جنسی فریادكنان و كف آورده به دهانند؟ سپس امواج دریا را سركشانی توصیف كرد كه به خضوع می گرایند و برای زمین سینه ای تصویر نمود كه امواج بدان می كوبند و آب را به آرامی و خواری توصیف كرد، آنگاه كه زمین آن را در خاك خود غلطاند، آن چنان كه الاغ و اسب بر زمین می غلطند و برای زمین شانه هایی فرض كرد و برای نشان دادن اسارت و فرمانبرداری موجهای خروشان لگامی به تصویر كشید و آب را در لگام خواری اسیر و فرمانبردار و بی حركت و مقهور مطرح نمود. آب را چونان گردنفراز گردنگش برتری جوید توصیف كرد كه سرانجام زمین آن را فروكشید و رام و فروتن نمود و باد دماغش را خالی كرد و خودبینی و ناز و گردنفرازی اش را سركوب نمود و تندی و خروشندگی اش را مهار نمود و آب را شكمباره ای توصیف كرد كه چون آزمندی سیری ناپذیر درون خویش از خوردنیها آكنده و سركشیها نموده است، ولی پس از آن جنب و جوشها و خیزشها از هیجان باز ایستاد و فروكش كرد و آرام گرفت...[19].

[صفحه 275]

ابن ابی الحدید معتزلی پس از آنكه درباره ی این فصل از كلام علی (ع) كه مشحون از استعارات شگفت و دیگر انواع صنعت بدیع است، سخن می گوید، اضافه می كند كه به خدا سوگند موجب شگفتی است كه مردمانی گمان كرده اند كه سبب برتری كلامی بر كلام دیگر این است كه آن كلام مشتمل بر مواردی از صنعت بیان و بدیع باشد و اگر دو یا سه نمونه از آن را در صد برگ از كتابی یافته اند، قیامتی برپا ساخته اند و در نفخ صور دمیده و در وصف نیكوییها و زیباییهای آن كتابها پرداخته اند، اما همین مردمان از كنار این خطبه ی علی (ع) براحتی گذشته اند، حال آنكه این خطبه مشحون از جلوه های بلاغت و صنایع ادبی است، آن هم در لطیف ترین وجه و آراسته ترثن صورت و شیواترین عبارت و دقیق ترین معنا و نیكوترین هدف. با وجود این، زمانی كه به زیباییها و نیكوییهای كلام این و آن پرداخته اند، هوای نفسو تعصب آنان را واداشته است تا درباره ی برتری (بی چون و چرای) كلام علی (ع) سكوت اختیار كنند و در برتر معرفی كردن دیگران درنگ نكرده اند. به هر حال (درباره ی زیباییها و نیكوییهای این خطبه) جای شگفتی نیست كه این سخن علی (ع) است و بهره ی سخن به میزان بهره ی سنجوست و از كوزه همان تراود كه در اوست.[20] سخن نماینده ی روح است و كلام نورانی بیانگر مرتبه ی والای وجود است كه زبان ترجمان درون آدمی است و از مراتب باطنی خبر می دهد و گوهر وجود هر كس در سخن او جلوه می یابد، چنانكه امیربیان، علی (ع) می فرماید:

«المرء مخبوء تحت لسانه.»[21] آدمی نهفته در زیر زبان خویش است.


آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان


چون كه بادی پرده را درهم كشید
سر صحن خانه شد بر ما پدید


كاندر آن خانه گهر یا گندم است
گنج زر یا جمله مار و كژدم است


یا در گنج است و ماری بر كران
زان كه نبود گنج زر بی پاسبان[22].


در همین خطبه ی اشباح امیرمومنان (ع) در اوج رسایی و شیوایی با لطیف ترین و آراسته ترین الفاظ و معانی درباره ی علم باری تعالی سخنی مفصل دارد كه نخستین جملات آن این است:

[صفحه 276]

«عالم السر من ضمائر المضمرین و نجوی المتخافتین و خواطر رحم الظنون و عقد عزیمات الیقین و سمارق ایماض الجفون و ما ضمنته اكنان القلوب و غیابات الغیوب و ما اصغت لاستراقه مصائخ الاسماع...»[23].

دانای هر رازی است كه رازداران در دل نهان دارند و آگاه از سخن پنهان گویندگان و آنچه در دلها گذرد از گمان و یقین كه در دل نشیند و آنچه پلك چشمها دزدیده بیند و آنچه پرده های دل آن را پوشاند و اعماق غیب آن را نهان دارد و آنچه گوشها دزدیه نیوشد....

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح این سخن امیر بیان (ع) گوید كه اگر «ارسطو» كه خدای متعال را دانای به جزئیات امور نمی دانست. این سخن امام (ع) را می شنید، قلبش می لرزید و موی بر اندامش راست می شد و افكارش پریشان می گردید. آیا نمی بینی كه این سخن از چه زیبایی و شكوهمندی و والایی و سهمگینی و استواری و محكمی در عین شیرینی و نیكویی و نرمی و روانی برخوردار است؟ من كلامی شبیه بدان نمی شناسم جز آنچه كلام خدای سبحان باشد و این سخن نیز از كلام الهی سرچشمه گرفته است و شاخه ای است از آن درخت (تناور) و جویباری است از آن دریای (بیكران) و اخگری است از آن آتش (فروزان) و گویا این سخن امام (ع) شرح این آیه است كه خدای متعال فرموده است:

(و عند مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الارضو لا رطبو لا یابس الا فی كتاب مبین.)[24] و كلیدهای غیب، تنها نزد اوست. جز او (كسی) آن را نمی داند و آنچه را در خشكی و دریاست می داند و هیچ برگی فرونمی افتد مگر (اینكه) آن را می داند و هیچ دانه ای در تاریكیهای زمین و هیچ تر و خشكی نیست مگر اینكه در كتابی روشن (ثبت) است.

از جمله خطبه های شگفت و حیرت آور امیرمومنان علی (ع) خطبه ای است مشهور به «خطبه ی زهرا»[25] كه بحق درخشان ترین گوهر آسمان سخن است و با جملات زیر آغاز می شود:

[صفحه 277]

«كل شی ء خاشع له و كل شی ء قائم به غنی كل فقیر و عز كل ذلیل و قوه كل ضعیف و مفزع كل ملهوف. من تكلم سمع نطقه و من سكت علم سره و من عاش فعلیه رزقه و من مات فالیه منقلبه.»[26].

هر چیز برابر او افتاده و خوار است و همه بدو ایستاده و برقرار. بی نیازی هر تهیدستی است و عزت هر خوار. نیروی هر ناتوان و پناه هر اندوهبار. هر كه سخن گوید، سخن او شنود و هر كه خاموش باشد نهان او داند. هر كه زنده باشد، روزی ا با اوست و هر كه بمیرد، بازگشتش بدوست.

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح این خطبه یادآور شده است كه هر كس بخواهد فصاحت و بلاغت بیاموزد و برتری سخنان را نسبت به یكدیگر بشناسد، باید كه در این خطبه تامل و دقت نماید، زیرا نسبت این خطبه با هر كلام فصیح دیگر - غیر از كلام خدا و رسول - چونان نسبت ستارگان درخشان به سنگهای تیره ی زمین است. آنگاه باید در ارزش و درخشش آن و زیبایی و نیكویی آن و طراوت و لطافت آن دقت نماید و ترس و وحشت و اضطرب و خشیتی را كه در شنونده ایجاد می نماید مورد توجه قرار دهد كه این خطبه به گونه ای است كه اگر بر كافر زندیقی كه سخت منكر رستاخیز و قیامت است، خوانده شود، قلب او را به لرزه می كشاند و اعتقادش را متزلزل می كند. خداوند به گوینده ی این خطبه از جانب اسلام برترین پاداش را كه ویژه ی اولیایش قرار داده است نصیب گرداند. خداوند بدین انسان (علی علیه السلام) چپدر توفیق داده است! گاهی به دست او و شمشیر او، گاهی به زبان و بیان او و گاهی به قلب و اندیشه ی او. اگر پای جنگ و جهاد در میان باشد، او سالار مجاهدان و جنگجویان است و اگر بحث وعظ و اندرز باشد، او سرور واعظان و اندرزدهندگان است. اگر از فقه و تفسیر سخن رانده شود، او پیشوای فقیهان و مفسران است و آنگاه كه پای عدل و توحید به میان آید، او امام اهل عدالت و پیشوای موحدان است:


و لیس علی الله بمستنكر
ان یجمع العالم فی واحد[27].


از «نوف بكالی» روایت شده است كه امیرمومنان علی (ع) در كوفه در حالی كه بر سنگی ایستاده بود كه «جعفده بن هبیره مخرومی» (خواهر زاده ی امام (ع)) آن را بر پا داشته بود و

[صفحه 278]

جامه ای پشمین بر تن داشت و بند شمشیرش از لف خرما بود و پای افزاری از لیف خرما به پای داشت و نشان سجده بر پیشانی اش چون پینه های زانوی شتر پیدا بود،خطبه ای ایراد كرد. جملات نخست این خطبه - كه آخرین خطبه ایستاده ی امام (ع)پیش از شهادت است -[28] چنین است:

«الحمدلله الذی الیه مصائر الخلق و عواقب الامر. نحمده علی عظیم احسانه و نیز برهانه و نوامی فضله و امتنانه، حمدا یكون لحقه قضا و لشكره اداء و الی ثوابه مقربا ولحسن مزیده موجبا. و نستعین به استعانه راج لفضله، مومل لنفعه واثق بدفعه، معترف له بالطول، مذعن له بالعمل و القول و نومن به ایمان من رجاه موقنا و اناب الیه مومنان و خنع له مذعنا و اخلص له موحدا و عظمه ممجدا و لاذ به راغبا مجتهدا.»[29].

ستایش خدای را كه به سوی اوست بازگشت آفریدگان و پایان كارهای جهان. او را سپاس می گوییم بر احسان وی كه فراوان است و بر برهان او كه رخشان است و بخشش او كه افزون است و نعمت او كه از اندازه برون است. ستایشی كه حق او را گزارد و سپاس او را به ج ای آرد و به پاداش او نزدیك كننده باشد و فزونی نعمت او را سبب شونده و از او یاری می خواهیم، یاری خواستن آن كس كه فضل او را امیدوار است و بخشش او را در انتظار و دفع زیان را بدو اعتماد دارنده و فزونی نعمت او رااقرار آورنده به گفتار و كردار برابر او فروتن و خوار و بدو می گرویم، گرویدن آن كس كه با یقین بدو ایمان دارد و با ایمان، روی به او آرد و برابر او خوار باشد و بی ریایش به یكتایی بپرستند و به بزرگی بستاید و با كوششبه پناه او آید.

ابن ابی الحدید معتزلی پس از شرح بخشی از این خطبه ی شگفت كه امام (ع) به بحث درباره ی ستارگان و هستی بخش آفریدگاو و علم خدای منان پرداخته، یادآور شده است كه این بخش از كلام امام (ع) از سخنان رسا و شیوا و از نوادر چنین سخنانی است.[30] وی همین زیبایی شناسی را در موارد متعدد دیگر اظهار داشته و كلام امیرمومنان علی (ع) را از هر سخنی برتر معرفی كرده و رسایی و شیوایی بین او را بی نظیر اعلام نموده است.[31].

[صفحه 279]

نامه های امیرمومنان علی (ع) نیز هر یك معجزه ای قولی و گنجینه ای از حكمت نورانی و در نهایت رسایی و شیوایی است. امام (ع) در نامه ای به «عبدالله بن عباس» پس از شهادت «محمد بن ابی بكر» چنین نوشته است:

«اما بعد، فان مصر قد افتتحت و محمد بن ابی بكر -رحمه الله - قد استشهد، فعندالله نحتسبه، ولدا ناصحا و عاملا كادحا و سیفا قاطعا و ركنا دافعا و قد كنت حثثت الناس علی لحاقه و امرتهم بغیاثه قبل الوقعه و دعوتهم سرا وجهرا و عودا و بدءا. فمنهم الاتی كارها و منهم المعتل كاذبا و منهم القاعد خاذلا. اسال الله ان یجعل لی منهم فرجا عاجلا. فوالله لولا طمعی عندلقائی عدوی فی الشهاده و توطینی نفسی علی المنیه لاحببت الا ابقی مع هولاء یوما واحدا، ولا التقی بهم ابدا.»[32] اما بعد، مصر گشوده شد و محمد بن ابی بكر - كه خدایش بیامرزد - به شهادت رسید. پاداش او را از خدای می خواهم. فرزندی خیرخواهو كارگزاری كوشا و شمشیری برنده و ركنی باز دارنده بود. من مردم را بر انگیختم تا در پی او روند و آنان را فرمودم تا به فریاد وی رسند پیش از آنكه (شامیان) كار او را پایان دهند و آنان را نهان و آشكار، فراوان نه یك بار، فراخواندم. بعضی با ناخوشایندی آمدند و بعضی به دروغ بهانه آوردند و بعضی خوار بر جای نشستند. از خدا می خواهم كه بزودی از ایشان رهایی ام دهد. به خدا سوگند اگر آرزوی شهادتم به هنگام رویارویی با دشمن نبود و دل نهادنم بر مرگ خویش نمی نمود، دوست داشتم یك روز با اینان به سر نبرم و هرگز دیدارشان نكنم.

ابن ابی الحدید معتزی در ذیل این نامه ی امام (ع) می گوید: بنگر كه فصاحت چگونه مهار را بدین مرد واگذارده و زمام امور خویش را به دست او وانهاده است! در شگفتی فرو رو كه چگونه این واژه های منصوب یكی پس از دیگری در پی هم براحتی و سهولت می جوشند و چگونه چون زنجیره ای نرم و روان بدون هیچ سخنتی تكلفی از آغاز تا انجام سخن جاری می شوند. تو و هر زبان آور دیگری اگر به نوشتن نامه ای یا ایراد خطبه ای بپردازی، قراین و فواصل آن، گاه مرفوع شوند و گاه منصوب و اگر كسی قصد

[صفحه 280]

كند كه جملات خود را با اعرابی یكپارچه بیان كند، تكلف در كلام او آشكارا خود را می نماید و این فن در علم بیان یكی از اقسام اعجاز در قرآن كریم است كه «عبدالقاهر»[33] آن را یادآور شده و گفته است: به سوره ی نساء بنگر، آنگاه در سوره ی مائده دقت كن و ببین كه در سوره ی نساء فواطل همه منصوبند و در سوره ی مائده حتی یك فاصله ی منصوب وجود ندارد و اگر این دو سوره را درهم بیامیزی، اختلاط و امتزاج نمی یابند و نشانه های تركیب و تالیف آشكارا خود را می نمایاند.

در این دو سوره تك تك فواصل با سیاقی روان به مقتضای بیان طبیعی و بدون هیچ تكلفی در پی یكدیگر چون رشته ای نظام یافته می آیند. حال به این نامه ی امام (ع) دقت كن و ببین كه چگونه قراین و فواصل را می آورد: «ولدا ناصحا»، «عاملا كادحا»، «سیفا قاطعا»، «ركنا دافعا» و اگر به جای آن گفته می شد: «ولدا كادحا» و «عاملا ناصحا» و به همین ترتیب در مورد باقی، نه درست بود و نه به مقتضای بیان بود و نه قدر و قیمت كنونی را داشت. سبحان الله از امتیازهای گرانمایه و ویژگیهای بزرگوارانه كه خداوند مختص این مرد قرار داده است...[34].

(فتبارك الله احسن الخالقین.)[35].

آفرین باد بر خدا كه بهترین آفرینندگان است.


صفحه 269، 270، 271، 272، 273، 274، 275، 276، 277، 278، 279، 280.








    1. همان، كلام 221.
    2. شرح ابن ابی الحدید، ج 11، ص 153.
    3. همان، ج 1، ص 24، ج 6، ص 278، ج 7، ص 202.
    4. ن. ك: همان، ج 6، ص 243.
    5. نهج البلاغه، خطبه ی 27.
    6. شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 84.
    7. نهج البلاغه، خطبه ی 47.
    8. قرآن، عنكبوت 61، زخرف 87.
    9. نهج البلاغه، خطبه ی 83.
    10. شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 277.
    11. همان، ص 278.
    12. همان، صص 279 - 287.
    13. نهج البلاغه، خطبه ی 91.
    14. همان.
    15. ابواحمد بن محمد النیسابوری (المیدانی)، مجمع الامثال، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، دارالفكر، بیروت 1393 ق. ج 1، ص 88.

      «یاقوت حموی» آورده است كه «نهر معقل» منسوب به «معقل بن یسار مزنی» بوده و آن نهری معروف در بصره بوده است و «واقدی» یادآور شده است كه «عمر» به «ابوموسی اشعری» فرمان داد تا نهری در بصره حفر گردد و مجری حفر این نهر «معقل بن یسار مزنی» بوده و از این رو این نهر به او منسوب شده است. نهج البلاغه ج 5، صص 324 - 323.

      این مثل در جایی استعملا می شود كه چیزی اصیل و حقیقی بیاید و آنچه فرعی و بدلی بوده است بی اعتبار گردد.

      این مثل نظیر این مثل در فارسی است: «آب كه آمد تمیم برخاست» یعنی چون اصلی آمد بدل و فرعی را مكانتی نماند، نظیر: تمیم باطل است آنجا كه آب است.علی اكبر دهخدا، امثال و حكم، چاپ نهم، انتشارات امیركبیر، 1376 ش. ج 1، ص 13.

    16. امثال و حكم، ج 1، ص 40.
    17. شرح ابن ابی الحدید، ج 6، صص 452 - 451.
    18. نهج البلاغه، خطبه ی 91.
    19. شرح ابن ابی الحدید، ج 6، صص 452 - 451.
    20. همان، ص 452.
    21. نهج البلاغه، حكمت 148 و نیز حكمت 392.
    22. مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص 225.
    23. نهج البلاغه، خطبه ی 91.
    24. قرآن، انعام 59.
    25. ن. ك: العقد الفرید، ج 3، ص 127.
    26. نهج البلاغه، خطبه ی 109.
    27. شرح ابن ابی الحدید، ج 7، صص 203 - 202.
    28. همان، ج 10، ص 112.
    29. نهج البلاغه، خطبه ی 182.
    30. شرح ابن ابی الحدید، ج 10، ص 40.
    31. ن. ك: همان، ج 1، صص 335 و 302 و 237 و 211، ج 2، صص 175 و 84 - 82، ج 6، صص 279 - 278 و 243، ج 7، ص 214، ج 13، صص 114 و 100 و 94 و 74، ج 15، ص 194.
    32. نهج البلاغه، نامه ی 35.
    33. «ابوبكر عبدالقاهر بن عبدالرحمن جرجانی» در گذشته به سال 471 هجری، از پیشوایان علم لغت و تدوین كننده اصول بلاغت و بنیانگذار علم بیان است. از جمله آثار اوست: «اسرار البلاغه»، «دلائل الاعجاز»، «الجمل»، «التتمه» و «اعجاز القرآن». ر. ك: سیر اعلام النبلاء، ج 18، صص 433 -432، فوات الوفیات، ج 2، صص 370 -369. طبقات السبكی، ج 5، صص 150 -149، النجوم الاهره، ج 5، ص 108.
    34. شرح ابن ابی الحدید، ج 16، صص 146 -145.
    35. قرآن، مومنان 14.